مطلب
.پست شده در وجود مستقل از ماهیت است
تجرید توسط عقل ماهیت ازوجود درضمن دومرحله:۱_با تصور ماهیت، آن را از وجود خارجی تجرید می‌کند۲_تحقق ماهیت را در ذهن اعتبار می کندنکته: تصور یک ماهیت‌‌ درذهن= وجود ذهنی آن ماهیت زیادت وجود بر ماهیتدلیل اول: صحت سلب وجود از ماهیتسلب وجود از ماهیت صحیح است واز سلب آن تناقض لازم نمی آید.۲_سلب عین یا جز ماهیت از ماهیت محال استاستدلال: ۱_ اگر وجود زائد بر ماهیت نباشد یعنی وجود عین   ماهیت یا جز ماهیت است که لازمه اش این‌است سلب وجود از ماهیت محال باشد.۲_ولازم باطل (سلب وجود از ماهیت صحیح است چون مستلزم تناقض نیست)۳_فالملزوم مثله (پس وجود زائد برماهیت است) یعنی وجود عین یاجز هیچ ماهیتی نیست.دلیل دوم : نیازمندی حمل وجود بر ماهیت به استدلال (واسطه در اثبات‌)پیش فرض ها : ۱_ حمل وجود بر ماهیت به دلیل (واسطه در اثبات) نیاز دارد۲_حمل عین یا جز ماهیت برآن ،به دلیل نیاز نداردتقریر استدلال: اگر مفهوم وجود زائد بر ماهیت نباشد (وجود عین ماهیت یاجز آن باشد) لازمه آن این است که حمل وجود بر ماهیت نیازمند دلیل (واسطه دراثبات) نباشد۲_حمل وجود بر ماهیت نیازمند دلیل است۳_پس وجود زائد برماهیت است یعنی عین یا جز ماهیت نیست.  برگرفته از مطالب استاد رنجبر
.پست شده در قدرت خداوند
تبیین مفهومی:۱_ صحهةالفعل والترک :صحت=امکان :۱_ ماهوی(سلب ضرورت) ۲_ استعدادی (فعل وقوه)لازمه آن جسمانی بودن است۲_ صدور فعل بالمشیة والأختیار : خداوند همه ی افعالش بامشیت واختیاراست ومجبور نیست.ادله : ۱_ اتقان صنع ۲_ عدم قدرت خداوند، لازمه اش وجود قدرت غالب بر قدرت خداوند است ولازم باطلگسترده قدرت‌:۱_ تعلق قدرت خداوند به تمامی ممکنات:۱_  فطرت ۲_ وجود خداوند وجودی نامحدود ولایتناهی است ولازمه چنین وجودی قدرت نامحدود است۲_‌ عدم تعلق قدرت خداوند به محالات(معمای قدرت)آنچه در ذهن می آید:۱_ ممکنات : ۱_ امر طبیعی : علت شناخته شده ومتعارف ۲_ امور غیر طبیعی: علت غیر شناخته شدهمحالات: ۱_محال عقلی: مشتمل بر اجتماع نقیضین۲_ محال وقوعی : مشتمل به اجتماع نقیضین نیست ولی وقوع آن مستلزم تناقض است۳_ محال عادی:همان ممکنات غیر طبیعی (معجزات و کرامات و...) 
هیچ کس نمی‌تواند منکر وجود شرور و بلاها  در عالم باشد؛ زیرا وجود آن ها  روشن و واضح است. از طرفی دیگر، انکار واقعیات، برگرفته از جهل و ضعف نفس است، که خود ، نوعی شرّ محسوب می‌گردد. بنابراین، انکار وجود شرّ نیز خود مثبِت شرّ است. وجود زلزله، سیل و آفت‌های آسمانی، که به کشتارهای جمعی منجر می‌شوند، نمونه هایی از شرور هستند. ظلم ستمگران، رذایل اخلاقی و کدورت‌های نفسانی نیز به همین ترتیب. ‌ سؤال مهمّی مطرح می‌شود: آیا خدایی که صاحب قدرت مطلق است، خدایی که خیر محض است، خدایی که هرگونه نقص و ضعف در او محال است، به وجود شرّ در جهان رضایت می‌دهد؟ آیا چنین خدایی نمی‌تواند از بروز این همه شرّ جلوگیری نماید؟ آیا می‌توان وجود شرور را دلیلی بر محدودیت صفات عالیه الهی دانست؟تعریف شر:شرّ به معنای عامّ همان چیزی است، که اغلب کسی نسبت به آن میل پیدا نمی‌کند و در مقابل، خیر یعنی چیزی که مورد میل و علاقه همگان می‌باشد. بسیاری از تعاریف درباره خیر و شرّ بیانگر تصویر مزبور از خیر و شرّ است؛ از جمله می‌توان به تعریف بوعلی سینا اشاره کرد که می‌فرماید: «خیر فی الجمله چیزی است که هر شیئی به آن اشتیاق و علاقه دارد؛ و آن وجود یا کمال وجود است... امّا شرّ امر عدمی است، که ذاتی ندارد، بلکه عدم جوهر یا عدم کمالی برای جوهر است.» (بوعلی سینا، الهیّات شفا، ج۱، ص۳۵۵، مقاله هشت، فصل ششم.)    ملاّصدرا نیز می‌گوید: «خیر چیزی است که هر شیئی به آن اشتیاق و میل دارد و با آن سهمی از کمال ممکن خود متحقّق می‌شود، اما در مورد شرّ حکما گفته‌اند که آن ذاتی ندارد.» ( صدرالمتالّهین، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیه، ج۷، ص۵۸.)انواع شرور:۱- شرور طبیعی: شروری که نتایج و آثار آفات، بلایا، رنج‌ها و آلام طبیعی هستند؛ یعنی بلایایی که از طرف طبیعت بر انسان عارض می‌شوند؛ بلایایی همچون زلزله، سیل، مرض‌های کشنده، مرگ، فقر و مانند آن‌ها که از خارج، انسان را مورد تهدید قرار می‌دهند.۲ - شرور اخلاقی: شروری که از طرف انسان به طور اختیاری رخ می‌دهند؛ یعنی همان افعال ناشایست و معاصی که از انسان‌ها صادر می‌شوند؛ همچون ظلم، خیانت، دزدی، تکبّر، آدم‌کشی و هزاران عمل غیر اخلاقی دیگر.پاسخ هایی  به مسأله شرور : ۱ - پاسخ ثنویّت: ثنویّه برای توجیه وجود شرور در عالم، قایل به ثنویت در مبدأ خلقت شدند. طبق نگرش آن‌ها: «از آنجا که در عالم، هم خیر وجود دارد و هم شرّ، لذا هستی نیز دو صورت به خود می‌گیرد: صورت خیر و صورت شرّ، و زمانی که دو صورت متقابل تحقّق پذیرد، قطعا مبدا این دو نوع از هستی باید دو چیز باشد: مبدا خیر و مبدا شرّ. مبدا خیر را می‌توانیم همان خداوند بزرگ بدانیم و مبدا شرّ قدرت بزرگی است که در اصل خلقت با خداوند، شریک و در نوع خلقت از خداوند امتیاز می‌یابد و در واقع، با خداوند به رقابت می‌پردازد. لذا خداوند خیرات به وجود شرّ راضی نیست، اما به خاطر ضعف و ناتوانی نمی‌تواند مانع بروز شرّ شود.» (جان‌هاسپرز، فلسفه دین، ترجمه گروه ترجمه، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، ص۱۳۰)نقد ثنویت از دیدگاه شهید مطهری :  ثنویّت در قبال حلّ مشکل شرّ، از سویی برای خداوند شریک و رقیب فرض نموده که این فرض با اصل توحید در تناقض است و از سوی دیگر، قدرت مطلقه و بی‌پایان خداوند را انکار کرده است.  (مرتضی مطهّری، عدل الهی، تهران، صدرا، ص۱۴۱.)۲_ عدمی بودن شر:ملاّصدرا در تبیین ماهیّت شرّ، آن را عدمی قلمداد نموده، تاکید می‌کند که شرّ، هیچ حظّی از وجود را بهره‌مند نیست. ایشان در تبیین و اثبات این ادّعا می‌فرماید: «شرّ امری عدمی است، یا عدم ذات و یا عدم کمالی از کمالات ذات، به خاطر آنکه اگر شرّ امری وجودی باشد، یا شرّ برای ذات خودش است و یا شرّ برای غیر ذاتش. فرض اول نمی‌تواند صحیح باشد؛ چون وجود شیء نمی‌تواند مقتضی عدم خودش باشد، و نه عدم بعضی از کمالات خودش؛ چون اگر شرّ مقتضی عدم ذات خودش باشد، لازم می‌آید آن شیء، موجود نباشد و اگر مقتضی عدم کمالی از کمالاتش باشد، شرّ همان بخش عدم کمال است نه بخشی که صاحب کمال است؛ پس در نتیجه، شرّ همان امر عدمی محسوب می‌شود. و همچنین چگونه چیزی می‌تواند طالب عدم کمال خودش باشد در حالی که همه اشیا (که از وجود بهره‌مند هستند) طالب کمالات مناسب با خودشان هستند؛ یعنی هر وجودی، کمال خودش را دنبال می‌کند. کدام امر وجودی است که از اتّصاف به کمال خودش راضی نباشد؟ و اگر شرّ وجودی، شرّ برای غیرخودش باشد یا مُعدِم ذات آن غیر و یا معدم کمالی از کمالات آن غیر است و یا اینکه اصلاً مُعدِم چیزی نیست. اگر مُعدِم ذات یا کمال آن غیر باشد، پس شرّ همان عدم ذات یا کمال است نه امر وجودی که معدِم است؛ چون آن امر وجودی فی نفسه خیر محسوب می‌شود. و اگر این امر وجودی، معدم چیزی از غیر نباشد، پس شرّی وجود ندارد. پس زمانی که شرّ وجودِ منحازی نداشته باشد، نمی‌توانیم مبدا مستقلّی برای وجود آن در نظر بگیریم؛ یعنی احتیاجی نیست که دو مبدا داشته باشیم؛ یک مبدا بیشتر نداریم و آن مبدا خیر و وجود است. و این عدم وجود خیر است که شرّ را تشکیل می‌دهد.»(صدرالمتالّهین، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیه، ج۷، ص۶۳.)۳_ تحلیل فلسفی ارسطو:از بهترین پاسخ‌هایی که به مسئله شرّ داده شده، تبیینی فلسفی از شرّ است که برای اولین بار ارسطو آن را ارائه نمود و بسیاری از فلاسفه و متکلّمان بزرگ همچون ملاصدرا و بوعلی سینا برای پاسخ به مسئله شرّ به آن استناد نمودند: موجودات ممکن از لحاظ عقلی به پنج قسم تقسیم می‌شوند: ۱. موجوداتی که خیر محض‌اند و هیچ شریّتی در آن‌ها وجود ندارد؛ ۲. موجوداتی که دارای خیر کثیرند و شرّ آن‌ها کم است؛ ۳. موجوداتی که دارای شرّ کثیرند و خیر آن‌ها کم است؛ ۴. موجوداتی که خیر و شرّ در آن‌ها مساوی است؛ ۵. موجوداتی که شرّ مطلق‌اند و هیچ خیری در آن‌ها نیست.طبق تقسیم ذکر شده‌، می‌توانیم بگوییم: قسم اول، یعنی موجوداتی که خیر محض‌اند، باید بالضروره موجود باشند؛ زیرا خداوند، فاعل خیر محض است و اگر این دسته از موجودات را خلق نکند، در خلقت او نقص ایجاد می‌شود؛ مانند نفوس و عقول تامّه. همچنین ایجاد قسم دوّم، یعنی موجوداتی که دارای خیر کثیر و شرّ قلیل‌اند نیز بر خدا واجب است؛ زیرا ترک ایجاد این قسم خود شرّی کثیر محسوب می‌شود؛ یعنی نمی‌توان به خاطر وجود شرّ قلیل از خیر کثیر صرف نظر کرد. برای مثال، حرارت و آتش، فواید بسیاری برای انسان‌ها دارد و دارای خیر کثیر می‌باشد، اما همین حرکات گاهی اوقات موجب بلا و مصیبت می‌شود. آیا می‌توان گفت به خاطر وجود این مصیبت‌ اندک باید از آن خیر اکثری دست کشید؟ دو قسم مزبور، در قضای الهی داخل هستند، اما سه قسم دیگر نمی‌توانند در خلقت خداوند موجود باشند؛ زیرا با حکمت و عنایت الهی ناسازگارند. (صدرالمتالهین، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیه، ج۷، ص۶۸.)۴_ تحلیل امام خمینی (رحمة الله علیه)امام خمینی(رحمة الله علیه) با نگاه دقیق و جامع که مبتنی بر مبانی فلسفی و عرفانی است راه‌حل‌های حکما را در مورد چگونگی مسئله شرّ بررسی و ارزیابی کرده‌ است: این راه‌حل‌ها عبارت‌اند از: ۱- نظریه ارسطو: در این راه‌حل، آنچه از خداوند حکیم صادر می‌شود یا خیر محض است یا خیر غالب و عنایت الهی اقتضا می‌کند که خداوند خیر غالب را به ‌جهت شر کمی که در آن است از فیض وجود محروم نکند. امام‌ خمینی این بیان را بیانی اعتباری و غیر برهانی می‌داند که شبهه موجود را برطرف نمی‌کند؛ زیرا شر اگرچه کم باشد، نیاز به مبدا دارد و باید در مبدا خصوصیتی باشد که سبب پیدایش این شر شده ‌است و این موجب تکثر در ذات حق‌تعالی است. (خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲)۲- نظریه عدمی بودن شر: حکما بر عدمی بودن شرور ادعای بداهت کرده‌اند ولی شیخ اشراق برای آن، برهان اقامه کرده ‌است. از این ‌روی اموری مانند نابینایی، جهل مرگ از اموری هستند که ماهیتی جز عدم ندارند و تقابل آن‌ها با خیرات، تقابل عدم و ملکه است. ازاین‌جهت حکماء مسئله شرور را از طریق بالعرض دانستن آن‌ها حل کرده‌اند. امام ‌خمینی نیز شرور را امور عرضی و از لوازم ضروری عالم ماده به‌حساب آورده‌ است؛ بنابراین هیچ موجودی بالذات شر نیست و تنها برخی از امور بالعرض شر هستند. (خمینی، روح‌الله، الطلب و الاراده، ص۳۹-۴۰، تهران)و در برابر انسان و منافع او، ازآن‌جهت که مانع رسیدن به کمال یا موجب نقصی در او می‌شوند، شر به‌حساب می‌آیند، چنان‌که سم مار و عقرب، ازآن‌جهت که موجب قطع حیات برای انسان می‌شوند، شرّ است اما از جهت حیات خود آنها که جهت دفاعی برای آنان دارد، خیر محسوب می‌شود و آنچه به مبدا بالذات استناد داده می‌شود، جهت خیر بودن آنهاست. (خمینی، روح‌الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۲، ص۹۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵)از سوی دیگر از لوازم عالم ماده و ذات ممکن، تضاد و تزاحم در آن است، این تضاد سبب کون و فساد در عالم و تحقق خیر و شر در آن است و این امر از لوازم ماهیت و عالم طبیعت به شمار می‌آید که جعل نمی‌پذیرد. (خمینی، روح‌الله، الطلب و الاراده، ص۳۹-۴۰، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۹)امام‌ خمینی مسئله را با نگاه عرفان نیز تحلیل و بررسی کرده است. ایشان در بیانی دیگر، اسناد همه خیرات و شرور را مقتضای توحید افعالی و به اعتبار مقام الوهیت می‌داند. (خمینی، روح‌الله، دانشنامه امام خمینی، ج۵، ص۳۰۴، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰)۵_ نسبی بودن شرور:صفاتی که اشیا به آن متّصف می‌گردند، دو گونه متصوّر می‌باشند: ۱. آن صفات برای این اشیا، حقیقی هستند؛ یعنی اتّصاف موضوع به صفت، ذاتی است؛ به عبارت دیگر، برای اتّصاف موضوع به صفت دخالت دادن هیچ امر دیگری ضرورت ندارد و لازم نیست آن صفت را در مقایسه با موضوع دیگری، به این موضوع نسبت دهیم، بلکه ذات موضوع مستلزم چنین وصفی است. مثلاً، اتصاف انسان به حیات، حقیقی است و دیگر لازم نیست در تصوّر این وصف، انسان مرده‌ای را نیز تصوّر کنیم، بلکه خود موضوع محقّق وصف است.۲. آن صفات برای موضوع، غیرحقیقی و نسبی هستند؛ یعنی ذات موضوع مستلزم چنین وصفی نیست، بلکه این موضوع در مقایسه با موضوع دیگری، متّصف به چنین وصفی می‌شود. از این‌رو، در مقایسه با موضوع ثالثی فاقد این وصف می‌شود. مثلاً، بزرگ‌تر و یا کوچک‌تر بودن، یک وصف اضافی و نسبی برای اشیاست. ممکن است کتابی در مقایسه با کتابی دیگر، بزرگ‌تر از آن باشد، ولی همین کتاب در مقابل کتاب دیگری، کوچک‌تر از آن باشد. از این‌رو، وصف کمیّت از مقولات اضافه می‌باشد. شرّ و بدی نیز از اوصاف حقیقی اشیا نیستند؛ یعنی ذات وجودی چیزی، مقتضی شرّ و بدی نمی‌باشد، بلکه از اوصاف اضافی و نسبی هستند که در قیاس با موقعیّت خاصّی به موضوعات نسبت داده می‌شوند، در حالی که همین بدی‌ها نسبت به موقعیّت دیگری خیر و کمال محسوب می‌شوند. مشکلات و مصایبی که بر انسان‌ها وارد می‌شوند از آن حیث که موجب عُسر، حرج و سختی می‌ شوند، به شرّیّت متّصف می‌گردند، اما از آن حیث که موجب تکامل و پرورش روح می‌شوند، خیر و کمال قلمداد می‌گردند.(مطهری، مرتضی، عدل الهی، تهران، صدرا، ص۱۴۷) پس ، حکمت خداوند اقتضا می‌کند که برای رسیدن انسان به خیرهای برتر و اعلی، این مصایب و سختی‌ها را در مسیر زندگی او قرار می‌دهد 
سید محمد دانش
.پست شده در تسویه
سلام سه سطح برای مشارکت در محتوا ایجاد میشه سطوح مختلف: میزان شارژ ، سقف برداشت و سقف درآمد مختلفی خواهند داشت مثلا سطح یک ، ۵۰ هزار تومان ماهانه حق اشتراک پرداخت میکنند و تا ۲ میلیون در ماه میتونند درآمد داشته باشند. سقف برداشت هم ۱ میلیون تومان هست   *این یک مثال بود